ظهر سرد زمستان
در چهارشنبه‌ای خاکستری
روبه‌روی تو نشستن
در کافه‌ی همیشگی
نوشیدن یک فنجان قهوه‌ی تلخ
گم شدن میان بازوان مردانه‌ات
و
بوسیدن لبان تو
...
این نامش انگار زندگیست
...
بگذریم

خرید بک لینک