با خیال مهربانت هر شب
نقرهی مهتاب را به گیسوان سیاهم میبافم
با یاد تو هر شب
رخت ستارهها را در آبی آسمان میشویم
و با لمس ردّ دستانت به روی تنم
زندگی را دوباره آغاز میکنم
سپیده دم دوباره به آسمان نگاه میکنم
و تو را میجویم
خورشید مهربانم
میخواهم که دوباره بیایی
بیایی و ببینی که من بیتو چقدر تنهایم