بگذار نگاهت کنم

هر شب از چشمان مهربان تو

انگور می‌چینم

و غرق می‌شوم

در شراب نگاهت

بگذار نگاهت کنم

...

بگذار مثل دیوانه‌ای رها شده

دربند زنجیر نگاه تو باشم

بگذار گلدان کوچک احساسم را

در باغ دلت رها کنم

بگذار نگاهت کنم

...

دلم گرفته است

دلم به اندازه‌ی تمام ستارگان

تمام ابرها

باران‌های بهار

و

تمام دانه‌های برف زمستانی

گرفته است

بگذار نگاهت کنم

...

آرام مهربان من
بگذار نگاهت کنم